درباره قیصر امین پور

لحظه هاى كاغذى
- قیصر امین پور شاعر، ادیب و فارسى پژوه متولد ، 1338 گتوند خوزستان
- ترك تحصیل از رشته دامپزشكى دانشگاه تهران 1357
- ترك تحصیل از رشته علوم اجتماعى دانشگاه تهران 1363
- اخذ دكتراى ادبیات فارسى از دانشگاه تهران با راهنمایى دكتر شفیعى كدكنى 1376
- تدریس در دانشگاه الزهرا 70 - 1367
- تدریس در دانشگاه تهران 1370 تاكنون
- دبیر شعر هفته نامه سروش 71-60
- سردبیر ماهنامه ادبى - هنرى سروش نوجوان 83- 67
- عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسى
- برخى از آثار او عبارتند از: ظهر روز دهم (برنده جایزه جشنواره كتاب كانون پرورش فكرى) به قول پرستو (برنده جایزه جشنواره كتاب كانون پرورش فكرى) تنفس صبح، در كوچه آفتاب، منظومه روز دهم، توفان در پرانتز، بى بال پریدن، گلها همه آفتاب گردانند و...
- برنده تندیس مرغ آمین 1368
- برنده تندیس ماه طلایى (برگزیده شعر كودك و نوجوان 20 سال انقلاب)
بقیه در ادامه ی مطلب برای همه....
ادامه مطلب...
مثنوی معنوی
مولانا جلال الدین محمد بن محمد بن حسین بلخی رومی
کتاب صوتی مثنوی معنوی مولانا را می توانید به دو صورت دانلود کنید. یا با استفاده از لینک های مستقیم که در زیر آمده یا از این قسمت با استفاده از لینک های پشتیبان غیر مستقیم. برای دانلود لینک های زیر روی لینک ها راست کلیک کرده و روی گزینه ی Save Target As کلیک کنید. دوستانی که به اینترنت پر سرعت دسترسی ندارند می توانند مجموعه ی کامل مثنوی معنوی را در قالب یک دی وی دی از اینجا به صورت پستی سفارش داده و مبلغ آن را هنگام تحویل کالا به مامور پست پرداخت کنند.
دانلود صفحات صوتی در ادامه ی مطلب
شما می توانید در ادامه ی مطلب شش دفتر مولوی را به صورت فایل صوتی دانلود کنید
دسترسی به این مطلب فقط برای اعضاست پس هرچه سریعتر عضو شوید
ادامه مطلب...
نام کتاب: مثنوی معنوی مولوی
زبان کتاب: فارسی
موضوع : شعر
تعداد صفحات : 1144 صفحه
انتشار دهنده : پارسی دوم
در ضمن دسترسی به این مطلب فقط برای اعضا مقدر است پس هرچه سریعتر عضو شوید!
ادامه مطلب...
آرايه هاي ادبي بر دو گونه است:
الف) ـ آرايه هاي لفظي (صناعات لفظي ) :
به آن دسته از آرايه هاي ادبي گفته مي شود که از تناسب آوايي و لفظي ميان واژه ها پديد مي آيد. مانند:
واج آرايي، سجع، ترصيع، جناس و اشتقاق
ب) ـ آرايه هاي معنوي (صناعات معنوي ) : به آن دسته از آرايه هاي ادبي گفته مي شود که بر پايه ي تناسب هاي معنايي واژه ها شکل مي گيرد، مانند:
مراعات نظير، تناقض، عکس، تلميح، تضمين، اغراق، حسن تعليل، ارسال المثل، تمثيل، اسلوب معادله و ايهام.
ادامه در ادامه ی مطلب
ادامه مطلب...
فصل ششم
نامها و یادها
نام نیکو گر بماند ز آدمی به کز او ماند سرایِ زر نگار (سعدی)
آدمی: انسان کز او: مخفّف(که+ از+ او) سرا: خانه زرنگار: مجلّل، طلاکاری شده
اگر خوشنامی از انسان به یادگار بماند، بهتر از آن است که خانههای مجلّل و اشرافی بر جای بماند.
درس چهاردهم
نوجوان باهوش
مکث: درنگ، تأمّل، تفکّر
به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست
عاشقم بر همه عالم، که همه عالم از اوست
خرم: دلشاد، شادمان، خوشحال به جهان: در جهان
به این دلیل در این دنیا شادمان و خوشحالم که تمامِ جهان از خداوند شادمان و آباد است. و عاشقِ همهی هستی هستم، زیرا هستی را خداوند خلق کردهاست.
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیاست
به ارادت بکشم درد، که درمان هم از اوست
حلاوت: شیرینی شاهد: زیبارو، معشوق
ساقی: کسی که در مجلسی نوشیدنی تعارف میکند.
ارادت: عشق و علاقه، اشتیاق
درد و درمان(آرایهی تضاد) حلاوت و زهر(تضاد)
زهر را به شیرینی سرمیکشم، زیرا ساقی، معشوق زیباروی است و با اشتیاق درد را تحمّل میکنم، زیرا درمانم نیز از اوست.
لهجه: گویش فوقالعاده:(فوق: بالا+عاده: عادت) بالاتر از عادی، عالی
حکمت: دانش استعداد: قابلیّت، شایستگی
نامی: نامدار، مشهور، بلند آوازه
آشپز زادهی وزیر
هیاهو: های و هو، شور و غوغا، بانگ و فریاد کاغذ ذهن: اضافهی تشبیهی(ذهن به کاغذ تشبیه شده است و وجه شبه این دو، ثبت و نگهداری است).
قلّک ذهن: اضافهی تشبیهی(ذهن به قلّک تشبیه شده است و وجه شبه این دو حفظ و نگهداری است).
طراوت: سرسبزی، شادابی تعارف: خوشآمد گویی، باب میل دیگران حرف زدن.
تأسّفبار: متأثّر، ناراحت لیاقت: شایستگی، سزاواری
ستارهای بدرخشید و ماهِ مجلس شد دلِ رمیدهی ما را انیس و مونس شد
ستاره، ماه و درخشش(مراعات نظیر) انیس: همدم، مونس(انیس و مونس جناس اشتقاق دارند).
در مجلس ما ستارهی کوچکی شروع به درخشیدن کرد ولی مانند ماه خودنمایی کرد و دل وحشتزده و وحشی ما را آرام و رام کرد.
وجد: شور و نشاط هلهله: شادی، شادمانی صدراعظمی: قائممقامی، جانشینی
منشأ: سرآغاز، مبدأ، سرچشمه ذکاوت: تیزهوشی، زیرکی نامدار: بلندآوازه، معروف، شناختهشده
شیوع: رواج، گسترش آبلهکوبی: واکسن آبله از قضا: اتّفاقاً، تصادفاً
گروه کلمات املایی درس چهاردهم
ابوالقاسم قائم مقام فراهانی- حفظ مطالب- نوهی محمّدخان- تعریف و معرّفی- حلاوتِ زهر- ساقی شاهد- دست ارادت- لهجهی خاص- فوقالعاده- ریاضی و فلسفه- حکمت و علوم قرآنی- استعداد بینظیر-آیندهی درخشان- هیاهوی کلاغها- کاغذ ذهن- حاصلِ لرزیدن- پسانداز قلّک- طراوت و سرسبزی- دعوت مهمانها- تعارف استاد- کاشف الکل- نگاه تأسّفبار- ثابت کردن- لیاقت آشپز- محمّدبن زکریّای رازی- أنیس و مونس- جواب غلط- خواجه حافظ شیرازی- وجدِ جمعیّت- شادی و هلهله- تلاش و پشتکار- مقامِ صدراعظمی- منشأِ خدمات- هزاوهی فراهان- هوش و ذکاوت- شیوع آبله- خرافات و جهل- واکسینه کردن- از قضا- بچّهی جنزده- مرد بقّال- صدای رسا- خطاب به اطرافیان- مسؤول جهل- فرزندان حقیقی- طفل مرده- گسترش واژهها- اتوبیوگرافی- بیوگرافی- شیرین و تأثیرگذار- فیلم سینمایی- آشپزرادهی وزیر- مشهد مقدّس- وقایع مهم.
درس شانزدهم
قلم سحر آمیز
دلیرانه: شجاعانه میلغزید: سُر میخورد
کمالالدّین بهزاد:
ای هُدهُدِ صبا! به صبا میفرستمت بنگر که از کُجا به کجا میفرستمت
هدهد: مرغ سلیمان. در داستانهای مذهبی آمده که حضرت سلیمان از میان حیوانات هدهدِ پرنده را به عنوان قاصدِ خویش انتخاب کرد.
صبا: باد صبحگاهی که پیامآور عاشقان است. هدهد صبا: اضافی تشبیهی(صبا در پیام آوری به هدهد تشبیه شدهاست). سبا: نام سرزمینیاست که سلیمان ملکهی آن سرزمین را به همسری برگزید.
ای پیامآور صبحگاهی! تو را به سرزمین سبا میفرستم. نگاه کن که تو را به کجا میفرستم؟!
حیف است طایری چو تو در خاکدان غم زین جا به آشیانِ وفا میفرستمت
حیف: ستم، ظلم طایر: پرنده خاکدان غم: زمین غمآلود(استعاره)
ستم زیادی است که پرندهی بلند پروازی مانند تو در زمین غمآلود گرفتار باشد. از اینجا تو را به آشیانهی مهربانی و محبّت میفرستم.
بیدادگری: ظلم، ستم نیرنگ: دسیسه، توطئه، حیله تقلید: پیروی، دنبالهروی
فتوا: دستور دینی تحریم: حرام شمردن، حرام دانستن الیوم: امروز
استعمال: مصرف، استفاده در حکم: مانند محاربه: جنگ، ستیزه
تنگنا: مضیقه، محدودیّت
گروه کلمات املایی درس شانزدهم
جنگ چالدران- مقاومت دلیرانه- کمالالدّین بهزاد- غار نمناک- شکاف سقف- تودهی آهکی- هدهد صبا- سرزمین سبا- خاکدانِ غم- آشیان وفا- طایر بلند پرواز- حیف و میل- قلم سحرآمیز- طبیب زحمها- مصر و استانبول- افغانستان و هند- آگاهی و مبارزه- استعمار و بیدادگری- روحانیِ پرشور- نیرنگ و خدعه- سخنرانی اندیشمندان- مرجع تقلید شیعیان- تحریم تنباکو- استعمال توتون- در حکمِ محاربه- فتوای تاریخی- شکستن قلیانها- توطئهی انگلیس- ملکهی سبا- اعتراضات فلسطینی- منزلت گیرنده- مضارع اخباری- مضارع التزامی- گودالهای آب- سطحِ لرزان- توپها و خمپارهها- جعبههای مهمّات- پوکههای برّاق- سنگرِ بغلدستی- هفتسین عید- سماق و سمنو- سرنیزه و سیمینوف- لنگلنگان- یا مقلّبالقلوب- غلافِ سرنیزه- گروهان و گردان- لهجهی ترکی- سنجاق و سنجاقک- مهرههای شطرنج- لابهلای تانکها- روحیّهی مبارزه.
دوست داشتن در مقابل استفاده كردن
زمانيكه مردي در حال پوليش كردن اتوموبيل جديدش بود كودك 4 ساله اش تكه سنگي را بداشت و بر روي بدنه اتومبيل خطوطي را انداخت.
مرد آنچنان عصباني شد كه دست پسرش را در دست گرفت و چند بار محكم پشت دست او زد بدون انكه به دليل خشم متوجه شده باشد كه با آچار پسرش را تنبيه نموده . در بيمارستان به سبب شكستگي هاي فراوان چهار انشگت دست پسر قطع شد . وقتي كه پسر چشمان اندوهناك پدرش را ديد از او پرسيد "پدر كي انگشتهاي من در خواهند آمد" ! آن مرد آنقدر مغموم بود كه هچي نتوانست بگويد به سمت اتوبيل برگشت وچندين باربا لگدبه آن زد . حيران و سرگردان از عمل خويش روبروي اتومبيل نشسته بود و به خطوطي كه پسرش روي آن انداخته بود نگاه مي كرد . او نوشته بود " دوستت دارم پدر" روز بعد آن مرد خودكشي كرد . خشم و عشق حد و مرزي ندارنددومي ( عشق) را انتخاب كنيد تا زندكي دوست داشتني داشته باشيد و اين را به ياد داشته باشيدكه اشياء براي استفاد شدن و انسانها براي دوست داشتن مي باشند . در حاليك امروزه از انسانها استفاده مي شود و اشياء دوست داشته مي شوند. همواره در ذهن داشته باشيد كه: اشياء براي استفاد شدن و انسانها براي دوست داشتن مي باشند . مراقب افكارتان باشيد كه تبديل به گفتارتان ميشوند . مراقب گفتارتان باشيد كه تبديل به رفتار تان مي شود . مراقب رفتار تان باشيدكه تبديل به عادت مي شود ، مراقب عادات خود باشيدشخصيت شما مي شود . مراقب شخصيت خود باشيدكه سرنوشت شما مي شود . خوشحالم كه دوستي اين پيام را براي ياد آوري به من فرستاد . اميدوارم كه روز خوبي داشته و هر مشكلي كه با آن روبرو هستيد . آخرين روز آن باشد و تمام شود.
فصل هفتم
سرزمین من
چو ایران مباشد، تنِ من مباد بدین بوم و بر زنده یک تن مباد (فردوسی)
مباد: نباشد(فعل دعایی) بوم: سرزمین
آرزو میکنم، اگر ایران نباشد من نیز نباشم و حتّا در این سرزمین یک نفر هم زنده نباشد.
داستان
مشتري خود را بشناسيد: يكي از نمايندگان فروش شركت كوكاكولا، مايوس و نا اميد از خاورميانه بازگشت. دوستي از وي پرسيد: «چرا در كشورهاي عربي موفق نشدي؟» وي جواب داد: «هنگامي كه من به آنجا رسيدم مطمئن بودم كه مي توانم موفق شوم و فروش خوبي داشته باشم. اما مشكلي كه داشتم اين بود كه من عربي نمي دانستم. لذا تصميم گرفتم كه پيام خود را از طريق پوستر به آنها انتقال دهم. بنابراين سه پوستر زير را طراحي كردم: پوستر اول مردي را نشان مي داد كه خسته و كوفته در بيابان بيهوش افتاده بود. پوستر دوم مردي كه در حال نوشيدن كوكا كولا بود را نشان مي داد. پوستر سوم مردي بسيار سرحال و شاداب را نشان مي داد. پوستر ها را در همه جا چسباندم.» دوستش از وي پرسيد: «آيا اين روش به كار آمد؟» وي جواب داد: «متاسفانه من نمي دانستم عربها از راست به چپ مي خوانند و لذا آنها ابتدا تصوير سوم، سپس دوم و بعد اول را ديدند.»
قبل از هر کار جدیدی باید مطالعات اولیه به صورت کامل با در نظر گرفتن همه جوانب انجام شود.
مادرِ وطن
کمالالملک: محمد غفاری معروف به کمالالمُلک نقاش ایرانی (زاده ۱۲۲۷ - درگذشته ۱۳۱۹) یکی از مشهورترین و پر نفوذترین شخصیتهای تاریخ هنر معاصر ایران به شمار میآید. وی در یکی از خانوادههای هنرمند و سرشناس در کاشان چشم به جهان گشود. غفاری پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی در کاشان به همراه برادر بزرگترش به تهران آمد و در دارالفنون در رشتهٔ نقاشی ادامه تحصیل داد. پس از گذشت سه سال تحصیل وی در دارالفنون، هنگامی که ناصر الدین شاه از این مدرسه بازدید میکردد، کار او را پسندید و وی را به دربار فراخواند.
اغلب: اکثر، بیشتر فروتن: متواضع، افتاده حیرتافزا: شگفتیآفرین، تعجّب انگیز شرم: حیا، آزرم
رفقا: جمع مکسّر رفیق(دوستان، همراهان) جنجال: آشوب، همهمه، هیاهو پیشآمد: رویداد، واقعه، حادثه
اظهار عقیده: بیان نظر اظهار: آشکار کردن، توضیح دادن شِکوه: شکایت، گلهمندی، گلایه
تشتّت: اختلاف، پراکندگی
آراء: عقاید، نظریّات(جمع رأی)
تشتّت آراء: اختلاف نظرها
اغراض: اهداف، مقاصد(جمع مکسّر غرض)
کاسهی صبر: ترکیب اضافی(اضافهی تشبیهی)
لبریز: پُر، سرشار، مالامال، لبالب
لذا: بنابراین رنجیده: ملول، آزرده، ناراحت
التهاب: سوز و گداز، برافروختگی نگاهبانی: حراست، نگهداری به در رفتن: بیرون رفتن، خارج شدن
اُنس: دوستی، همدمی رجحان: برتری، امتیاز معاوضه: تعویض، مبادله
نواقص: ج مکسّر نقص(کمبود، نقصان) نظیر: مانند، مثل
وطنِ ما به جایِ مادرِ ماست مادرِ خویش را نگهبانیم
وطن: میهن، مولِد، سرزمین سرزمینِ ما مانند مادرِ ماست و ما همانند مادر از وطن نگهبانی میکنیم.
شکر داریم کز طفولیّت درس «حبّالوطن» همی خوانیم
شکر داریم: شکر میگوییم، شاکریم کز: مخفّف (که+از) طفولیّت: کودکی همیخوانیم: کاربرد کهن ماضی استمراری(میخوانیم). خدا را سپاسگزار هستیم که از دوران کودکی، درس عشقورزی به کشور را میخوانیم.
چون که حبِّ وطن زِ ایمان است ما یقیناً زِ اهلِ ایمانیم
تلمیح به حدیثی از رسول اکرم(ص) که فرمودند: «حبّالوطنِ منَالایمان: وطن دوستی از ایمان است». یقیناَ: حتماً (قید تأکید).
گر رسد دشمنی برایِ وطن جان و دل رایگان بیفشانیم
رایگان: راهگان(آنچه از راه پیدا شده باشد)، مجّانی بیفشانیم: نثار کنیم، فدا کنیم
«ایرج میرزا»: ایرج میرزا (۱۲۵۱ خورشیدی تبریز - ۲۲ اسفند ۱۳۰۴ خورشیدی تهران) ملقب به «جلالالممالک» و «فخرالشعرا»، از جمله شاعران برجسته ایرانی در عصر مشروطیت (اواخر دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی) و از پیشگامان تجدد در ادبیات فارسی بود. ایرج میرزا در قالبهای گوناگون شعر سروده و ارزشمندترین اشعارش مضامین انتقادی، اجتماعی، احساسی و تربیتی دارند. شعر ایرج ساده و روان و گاهی دربرگیرنده واژگان و گفتارهای عامیانه است و اشعار او تأثیر عمیقی بر شعر دوره مشروطیت گذاشت.
شعر خوانی: تو ای ایزدی مرز ایران من
خدایا به خورشید گیتیفروز به پرتو فشانیش در نیمروز
گیتیفروز: فروزندهی جهان، روشن کنندهی جهان پرتو: نور، روشنایی
نیمروز: وسط روز، وقت ظهر(نام باستانی سرزمین سیستان) پرتوفشانی: نورافشانی
خدایا تو را به خورشید جهانتاب و به نورافشانیاش به هنگام ظهر سوگند میدهم.
جهان را سراسر ز لفظ دری عطا کن نشاطِ زبانآوری
جهان را سراسر: سراسرِ جهان را لفظ دری: زبان درباری ایران، زبان فارسی
نشاط: شادمانی لفظ: زبان زبانآوری: سخنوری، بلاغت
سراسرِ جهان را با زبان فارسی نشاط و سرزندگی سخنوری عطا کن.
فزون کن به عالم شکر خند را روایی ده این پارسی قند را
فزون کن: زیاد به کار ببند شکر خند: ترکیب وصفی مقلوب(خندهی شکر) روایی: رواج، گسترش پارسی قند: قندِ زبان پارسی(اضافهی تشبیهی)
خندههای شکرین را در دنیا افزون کن و قند زبان پارسی را رواج و گسترش بده.
خدایا به گردان سپهر بلند به مردان صاحب دل دردمند
گردان: گردنده، چرخان سپهر: آسمان صاحبدل: عارف، آگاه
خدایا به آسمان بلندِ گردنده و به انسانهای آگاه و دردمندت قسم میدهم.
همه مردم از لطفت ای بینیاز عزیزند و آزاده و سرفراز
عزیز: گرامی، ارجمند آزاده: وارسته سرفراز: سربلند
ای خداوند بینیاز! مردم به لطف تو گرامی و وارسته و سربلند هستند.
به جانند و دل در پی راستی گریزندهاند از کژی کاستی
به جانند و دل: با جان و دل در پیِ راستی: به دنبال درستکاری و صداقت گریزنده: فراری، گریزان
گژی: ناراستی، کجروی کاستی: تنبلی، سستی، کاهلی
با جان و دل به دنبال درستکاری و صداقتاند و از ناراستی و کجرویها گریزاناند.
پیامآور صلح و مهرند و داد جهان را بدین گونه خواهند شاد
داد: عدل و انصاف مهر: دوستی، محبّت
مردمی که پیام آور صلح و محبّت و انصاف و عدالتاند و به این گونه دنیا را شاد میخواهند.
تو ای نازنین میهن ای خاک پاک زانوار حق چهرهات تابناک
انوار: ج مکسّر نور تابناک: درخشان، روشن
ای خاکِ پاکِ وطن و ای میهنِ نازنین! چهرهات از نورِ خداوند روشن باد.
دو دست نیایش بر آرم فراز چنین خواهم از حق به راز و نیاز
نیایش: دعا، راز و نیاز برآرم فراز: بالا میآورم، بلند میکنم
دو دستِ دعا را به آسمان بلند میکنم و با راز و نیاز از خداوند پنین میخواهم.
سر سرفرازش به خورشید سای به شادان دلش شادی جانفزای
سرفراز: سربلند به خورشید سای: به خورشید برسان سای: بُنِ مضارع از ساییدن
سرِ با افتخارش را به خورشید برسان و به دلِ شادش شادی جان را بیفزای.
سپس روکنم سرخوش ازشهدِ عشق به ایران وگویم بدین مهد عشق
شهدِ عشق: اضافهی تشبیهی(عشق در شیرینی به شعر تشبیه شدهاست). سرخوش: سرمست، شادمان
شهد: عسل، انگبین بدین: به این مهدِ عشق: اضافهی تشبیهی(مهد: گاهواره) عشق به گهواره تشبیه شده است که بسیار آرامش بخش است. با بیت بعدی موقوفالمعانی است.
بعد در حالی که از شیرینی عشق سرخوش و سرمست بودم، به ایران رو میکنم و به این گهوارهی عشق میگویم:
ایا گاهوار عزیزان من تو ای ایزدی مرز ایران من
ایا: منادا(ای) گاهوار: گهواره ایزدی مرز: مرز و بوم خدایی با بیت بعدی موقوفالمعانیاست.
ای گاهوارهی عزیزانِ من! و ای مرز و بومِ خداوندی!
جهان تاجهان است آباد باش بر و بوم مردان آزاد باش
آرزو میکنم تا جهان برقرار است آباد و خرّم و سرزمین مردمان وارسته باشی!
حسنابراهیم حبیبی (زاده ۱۳۱۵ در تهران) وزیر ارشاد دولت بازرگان ، وزیر علوم و آموزش عالی و پس از آن وزیر دادگستری دولت میرحسین موسوی و معاون اول اکبر هاشمی رفسنجانی و دولت اولِ سیدمحمد خاتمی در ایران بود. وی هماکنون رئیس بنیاد ایران شناسی است. وی ازجمله حقوقدانانی بود که پس از انقلاب ایران، پیشنویس متن قانون اساسی را با استفاده از قوانین اساسی سایر کشورها تهیه کرد.
گروه کلمات املایی درس نوزدهم
کمالالملک- اغلبِ نزدیکان- مؤدّب و فروتن- منظرهی حیرتافزا- فوقالعاده ناتوان- بلند قامت- رفقای صمیمی- ایّامِ طفولیّت- شکوه و شکایت- تشتّت آرا- اغراض گوناگون- نظریّات ناموافق- التهابِ جامعه- اُنس و دوستی- تحمّلِ جنجال- رجحان و برتری- شکوه و تجمّل- معامله و معاوضه- ایرادها و نواقص- حُبّالوطن- جمعِ مکسّر- پایه و اساس- اثاث و لوازم خانه- اظهار عقیده- وظیفهی نگاهبانی- نشانهی قلّاب- پشتوانهی موفّقیّت.
داستان
اول مسئله را پیدا کنید: مايكل، راننده اتوبوس شهري، مثل هميشه اول صبح اتوبوسش را روشن كرد و در مسير هميشگي شروع به كار كرد. در چند ايستگاه اول همه چيز مثل معمول بود و تعدادي مسافر پياده مي شدند و چند نفر هم سوار مي شدند. در ايستگاه بعدي، يك مرد با هيكل بزرگ، قيافه اي خشن و رفتاري عجيب سوار شد.. او در حالي كه به مايكل زل زده بود گفت: «تام هيكل پولي نمي ده!» و رفت و نشست. مايكل كه تقريباً ريز جثه بود و اساساً آدم ملايمي بود چيزي نگفت اما راضي هم نبود. روز بعد هم دوباره همين اتفاق افتاد و مرد هيكلي سوار شد و با گفتن همان جمله، رفت و روي صندلي نشست و روز بعد و روز بعد... اين اتفاق كه به كابوسي براي مايكل تبديل شده بود خيلي او را آزار مي داد. بعد از مدتي مايكل ديگر نمي تواست اين موضوع را تحمل كند و بايد با او برخورد مي كرد. اما چطوري از پس آن هيكل بر مي آمد؟ بنابراين در چند كلاس بدنسازي، كاراته و جودو و .... ثبت نام كرد. در پايان تابستان، مايكل به اندازه كافي آماده شده بود و اعتماد به نفس لازم را هم پيدا كرده بود. بنابراين روز بعدي كه مرد هيكلي سوار اتوبوس شد و گفت: «تام هيكل پولي نمي ده!» مايكل ايستاد، به او زل زد و فرياد زد: «براي چي؟» مرد هيكلي با چهره اي متعجب و ترسان گفت: «تام هيكل كارت استفاده رايگان داره.»
پيش از اتخاذ هر اقدام و تلاشي براي حل مسائل، ابتدا مطمئن شويد كه آيا اصلاً مسئله اي وجود دارد يا خير؟
فصل هشتم ادبیّات جهان
ماه
روشنیاش را
در سراسرِ آسمان
میپراکند
و لکّههای سیاهش را برای خود نگاه میدارد.
رابیندرانات تاگور(زاده ۷ مه۱۸۶۱، درگذشته ۷ اوت۱۹۴۱) شاعر،فیلسوف،موسیقیدان و چهرهپرداز اهل بنگال هند بود. نامآوریش بیشتر از برای شاعری اوست. وی نخستین آسیایی برنده جایزه نوبل بود. پدرش دبندرانات (مهاریشی) و مادرش سارادادیوی نام داشت. به تاگور لقب گوردیو (Gurdev) به معنای پیشوا دادهاند. وی از سردمداران دیرین و مدافعان سرسخت استقلال هندوستان بهشمار میآید.
رابیندرانات تاگور بزرگترین شاعر ایالت بنگال است، که به دو زبان هندی و بنگالی شعر میسرود و اشعار خود را به انگلیسی نیز ترجمه میکرد. هم سرود ملی هند و هم سرود ملی بنگلادش از تصنیفات تاگور است.
او از کودکی اشعاری نغز میسرود و در زبان شبه قاره انقلابی ادبی پدید آورد. به ویژه اشعار موسوم به گیتانجالی معروفیت فراوان دارد و به زبانهای بسیاری ترجمه شدهاست. تاگور با این اشعار در سال ۱۹۱۳ جایزه نوبل را در ادبیات دریافت کرد. او علاوه بر سرودن شعر، داستان و نمایشنامه مینوشت، و گاه تأملات خیالانگیز و عرفانی خود را روی بوم نقاشی میآورد.
تاگور در سراسر مشرق زمین محبوبیت داشت. او به ایران علاقه فراوان داشت و دو بار به ایران سفر کرد: بار اول در اردیبهشت ۱۳۱۱ (بهار ۱۹۳۲) که به همراه عروس خود و دینشاه ایرانی (از پیشوایان پارسیان هند) به دعوت دولت ایران به این کشور سفر کرد و جشن هفتادمین زادروز او در تهران برگزار شد. تاگور در دیدار از تهران و شیراز با بسیاری از نویسندگان و سخنگویان ایرانی دوست شد. ملکالشعرای بهار در ستایش تاگور قصیدهای بلند سرودهاست. او در سال ۱۳۱۳ برای بار دوم به ایران سفر کرد.
پرنده ی ازادی
محمد در آغوش پدرش
چونان پرندهای بیمناک: ترسان، وحشتزده
آشیان دارد آرایهی تشبیه( رکن اوّل: محمّد
رکن دوم: پرندهای بیمناک
از بیم دوزخ آسمان. رکن سوم: آشیان داشتن
رکن چهارم: چونان)
دوزخ آسمان: هواپیماهای جنگنده و بمب افکن
ــ آه پدر، پنهانم کن؛ پنهان آرایهی تکرار
بال های من در برابر این ]طوفان[ توفان: صدای ترسناک و مهیب طوفان: باد بسیار شدید
ناتوان است، ناتوان به نظر میرسد ویراستار کتاب به تفاوت معنایی کلمه توجّه نداشته است.
در برابر این تیرگی تیرگی: سایههای هواپیماها
و آنها که در بالا در پروازند. هواپیماهای رژیم صهیونیستی
***
محمد فرشتهی بیپناهی است
نزدیک به تفنگ صیادی سنگدل صیّاد: شکارچی سنگدل: ترکیب وصفی مقلوب(دل سنگ)
او در سایهی خود تنهاست او کاملاً بیپناه است
چهرهاش روشن است چونان خورشید تشبیه(چهرهاش: رکن1 خورشید: رکن2 روشن: رکن3 چونان: رکن4)
قلبش سرخ و روشن است چنان سیب تشبیه(قلبش: رکن1 خورشید: رکن2 سرخ و روشن: رکن3 چونان: رکن4)
صیادش میتواند به شکارش دیگرگون بیندیشد
با خود بگوید:
«اکنون او را رها میکنم
تا آن گاه که بتواند فلسطینش را
بیغلط تلفظ کند ..... تا اندازهای کوچک بود که نمیتوانست اسمِ کشورش را تلفّظ کند.
و فردا چون سرکشی کند سرکشی: نیرومندی
شکارش میکنم ....»
* * *
«محمد الدوره»
خونی است که از بعثت پیامبران بعثت: برانگیخته شدن، برخاستن
جوشیده است
پس ای محمد صعود کن صعود: بالا رفتن، عروج، ترقّی تلمیح به معراج حضرت رسول
صعود کن تا سذرةالمنتهی سدرهالمنتهی: نام درختیاست در آسمان هفتم که از لحاظ ارزشمندی با «کعبه» برابری میکند.
کودکان سنگ
دنیا را خیره کردند خیره: شگفتزده، مبهوت
با آن که در دستانشان جز سنگ نبود
چونان مشعلها درخشیدند مشعل: چراغدان
و چونان بشارت از راه رسیدند بشارت: خبر خوش، مژده
ایستادند
خروشیدند و شهید شدند
و ما برجا ماندیم; چونان ستارههایی
قطبی
ــ با پیکرهایی پوشیده از گرما ــ
آنان از برای ما جنگیدند
تا کشته شدند
و ما در کافههامان ماندیم
ــ چونان بزاق صدفها ــ
یکی در پی سوداگری
یکی در طلب میلیاردها اسکناس تا زده،
ازدواج چهارم و آغوشهای صیقلی تمدن
یکی در جستوجوی قصری بیمانند در لندن
یکی در کار سمساری سلاح، در
کابارهها، به طلب خونبهای خویشتن
یکی در جستوجوی تخت و سپاه و صدارت
آه، ای لشکریان خیانتها و مزدوریها! مزدور: مزد بگیر، گماشته، کسی که با دریافت پول به هر کار پستی تن بدهد.
ای لشکریان تفالهها و هرزگیها!
هر قدر هم که تاریخ درنگ کند درنگ: تأمّل، صبر، تأخیر، توقّف
به زودی، کودکان سنگ ویرانتان خواهند کرد کودکان سنگ: کودکان فلسطین
ای دانشآموزان غزه!
به ما بیاموزید؛
ــ اندکی از آن چه شما راست ــ
که ما از یاد بردهایم
به ما بیاموزید که مرد باشیم
که نزد ما مردانی هستند که خمیر شدهاند
به ما بیاموزید:
که چگونه سنگ در دست کودکان،
حماسه میآفریند؟ حماسه: دلیری، شجاعت، دلاوری
چگونه دوچرخه کودک از مین میگذرد؟
چگونه روبان ابریشمین از کمین میگذرد؟
چگونه آب نبات شیرین ــ وقتی توقیفش
میکنند ــ به چاقو بدل میشود؟
ای فرزندان غزه!
به رادیوهای ما اعتنا نکنید
به ما گوش نسپارید
با تمام توانتان بتازید و با تکرار حرف«ت» واج آرایی ایجاد شدهاست.
در راهتان استوار بمانید استوار: پایدار، محکم
از ما پرسش نکنید
ما اهل حساب و کتاب و معامله هستیم
در گسترهی نبردهاتان پیش بروید گستره: پهنه
و ما را واگذارید
که ما خدمه فراری لشکریم
طنابهاتان را بیاورید و حلقآویزمان کنید
ما آن مردگانیم که گوری ندارند
و آن یتیمان که چشمی ندارند
ما به سوراخهامان چسبیدهایم
و از شما میخواهیم
که با اژدها بجنگید!
ما ــ هزار قرن ــ در برابرتان کوچک شدهایم
و شما به یک ماه قرنها قد کشیدهاید!
ای کودکان غزه!
به نوشتههای ما برنگردید
ما را نخوانید
ما پدران شماییم
مثل ما نباشید
ما بتهای شماییم
ما را نپرستید
ما برگههای سیاست و سرکوب را مبادله میکنیم
و گورستانها میسازیم و زندانها
آزادمان کنید!
ــ از عقده هراسی که در درون ماست ــ
و از مغزهامان افیون را دور بریزید!
به ما بیاموزید
هنر چنگ زدن به خاک را
و مسیح را در اندوه رها مکنید!
ای دوستان کوچک ما، سلام!
خداوند روزتان را یاسمین گرداند!
از تکههای ویران خاک درخشیدید
و زخمهامان را چون گل نسرین کاشتید
این، انقلاب دفترها و مرکبها است
پس برلبها
نغمههایی باشید!
ــ که دلاوری و والایی را بر ما میبارد ــ
ما را از زشتیهامان شستشو دهید!
شستشو دهید!
از یهود مهراسید، هم از سحرش
برای چیدن زیتون مهیا باشید! مهیّا: آماده، فراهم زیتون: نماد صلح و آشتی
که این روزگار یهودی
وهمی است که به زودی فرو خواهد ریخت
ــ اگر باور داشته باشیم ــ
ای دیوانگان غزه!
هزاران درود بر دیوانگان!
که رهاییمان بخشیدند
عصر عقل سیاسی از زمان روگردانیدهاست
پس، به ما جنون بیاموزید!
یک سنگ پرتاب میشود... یا دو سنگ
افعی اسراییل نیمه میشود
گوشت چارپایان را میجود
و سوی ما میآید
ــ بیدست ــ
در لحظههایی که سرزمینی بر فراز
ابرها پدیدار میشود
و وطنی زاده میشود در چشمها
در لحظههایی که حیفا پدیدار میشود
یافا پدیدار میشود
و غزه در موجهای دریا میآید
چون مأذنهای میان دو لب
قدس را روشن میکند
اسبی از یاقوت سپیدهدم نقش میکند
و چون اسکندر ذیالقرنین وارد میشود
دروازههای تاریخ را بر میکند
زمانه افیونیان را به پایان میبرد
بازار قوادان را میبندد
دستهای جیرهخواران را میبرد
و بازماندگان اهل کهف را از دو کتف
پرت میکند
در لحظههایی که درختان زیتون، بارور میشوند
در سینهها شیر جاری میشود
سرزمینی را در «طبریا» نقش میکند
که دو سنبله در آن کاشته میشود
و خانهای را نقش میکند، بر فراز«کرمل«
و مادری را کنار درگاه و فنجانها
در لحظههایی که عطر دلاویز لیمو هجوم میآورد
و وطنی زاده میشود در چشمها
ماهی را از چشمهای سیاهش پرتاب میکند
و گاه، دو ماه
قلمی پرتاب میکند
کتابهایی پرتاب میکند
مرکبی پرتاب میکند
صمغی پرتاب میکند
میزهای رسم را پرتاب میکند
و قلمموی رنگها را
مریم فریاد میزند:«آه، ای فرزندها!»
و او را در آغوش میکشد
کودکی بر زمین میافتد
ــ در لحظههایی که هزاران کودک زاده میشوند.
ــ و ماه غزه میگیرد.
در لحظههایی که ماهی از «بیسان« میدرخشد
و وطنی به سلول زندان وارد میشود
و وطنی زاده میشود در چشمها
که از کفشهایش گرد و غبار میتکاند
و در سرزمینی آبی داخل میشود
افقی دیگر نمایان، نمایان: آشکار
روزگارانی دیگر میآفریند
متنی دیگر مینگارد
حافظه بیابان را در هم میشکند
زبان فرسوده را ــ از الف تا یا ــ میکشد
فرهنگ لغات را سوراخ میکند
و مرگ نحو را جار میزند
و مرگ شعرهای گرانبهای ما را
سنگی پرتاب میکند
چهرهی قدس درخشان
رخساره فلسطین پر فروغ و تابان میشود. رخساره: چهره، صورت پرفروغ: درخشان، تابان
ــ چون قصیدهای صورت میبندد
ــ سنگی دیگر پرتاب میکند
ــ عکا برفراز آب چون قصیدهای
خاموش میشود
ــ سنگی دیگر پرتاب میکند
ــ «رام!...» چون بنفشهای میدرخشد از
شب خشم
ــ سنگ دهم را پرتاب میکند
ــ رخسارهی خداوند ظاهر میشود
و روشنایی سپیدهدمان
سنگ انقلاب را پرتاب میکند
تا آخرین جانی روزگار نابود شود
پرتاب میکند...
پرتاب میکند...
پرتاب میکند...
تا ستاره داوود را به دستانش برکند
و در دریا انداخته شود
از روزنامههای بزرگ پرسش میشود؟
این برآمده از کنعان، کدامین پیامبر است؟
این درآمده از بطن رنجها، کدامین کودک است؟
این درخشنده از لابهلای دیوارها،
نوشته شده در تاريخ شنبه 8 بهمن 1390برچسب:, توسط گروه وبلاگ نویسی دوم راهنمایی |